گزارش مشاهده آفلاین نشست دوشنبههای نوآوربهای حقوقی با عنوان: «بعاد جرمشناختی و روانشناختی تجربه زیسته ی زنان مرتکب قتلهای سریالی»1402/10/11:
سخنرانان(به ترتیب حروف الفبا):
- دکتر شادی عظیم زاده/ (جرمشناس، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، گروه حقوق کیفری و جرم شناسی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران جنوب)
- دکتر مجید محمودی مظفر/(روانشناس، رئیس انجمن هماهنگی مدیران مراکز مشاوره، ازدواج و خانواده، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، گروه روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران جنوب)
- دبیر نشست:
دکتر گلاویژ شیخ الاسلامی وطنی/(پژوهشگر حوزه حقوق کیفری و جرم شناسی)
جهت مشاهده آفلاین نشست برگزار شده، کلیک نمایید.
متن گزارش:
در بخش نخست این نشست ، دکتر گلاویژ شیخ الاسلامی به عنوان دبیر نشست؛ ابتدا با اشاره به این مطلب که جرمشناسی؛ رشتهای است که علیرغم برخورداری از استقلال کامل اما از ذاتی پویا و مشارکتپذیر برخوردار می باشد، رویکردهای مبتنی بر روانشناسی و علوم اجتماعی را به مثابه اهرم های مؤثر بر ماهیت جرم شناسی و بخشی انفکاک ناپذیر از آن معرفی نمودند. براین اساس به ضرورت تعاملات میان رشته در عرصه علوم جنایی و لزوم بکارگیری رویکردهای چندجانبه در نظام عدالتکیفری پرداختند. ایشان در ادامه با تاکید بر ضرورت اتخاذ سازوکارهای روان شناختی در مواجهه با مجرمان و ابرمجرمان به این موضوع اشاره داشتند که بدون اتخاذ چنین رویکردهایی چگونه می توان در موردِ سلامت یا عدم سلامت روان مهین قدیری و کلثوم اکبری اظهارنظر نمود و نسبت به آن اطمینان بدست آورد یا اینکه چگونه میتوان تجربههای زیسته آسیب زا در قبال دو نمونه مذکور را شناسایی نمود و سپس به عنوان عوامل پیش بین(خطر) در گستره علوم مبتنی بر رفتارشناسی مورد توجه قرار داد.
سپس در بخش دوم، دکتر مجید محمودی مظفر؛ به ارائه رویکردهای تخصصی در رابطه با مفهوم شناسی از کلیدواژه تجربه زیسته در گستره علوم روان شناختی پرداخته و آن را به عنوان نیرویی محرک در قبال واکنشهای رفتاری در افراد(مجرمان) قلمداد نمودند. ایشان، با توجه به عوامل و بسترهای محرک جرم دلایل ارتکاب جنایت را در سه سطح مورد ارزیابی قرار دادند:
- توجه به سلامت روان، برمبنای ابتلا یا عدم ابتلای مرتکبان جنایت به اختلالات روانی
- توجه به جامعه هدف ، برمبنای برخورداری آنها از ویژگیهای خاص
- توجه به ساختار شخصیتی عاملان جنایت
دکتر مظفر، نگرشی بسیار سببشناسانه به مسأله جرم داشتند و با رویکردی مبتنی بر ریشهیابی از موضوع قتل تلاش نمودند تا توصیفی همه جانبه از شرایط تأثیرگذار فردی – خانوادگی – اجتماعی مرتکبان جنایت ارائه دهند. اینکه مجرمان غالباً افراد معمولی با ویژگیهای عادی هستند که در لحظهای دچار هیجانات کنترل نشده گردیده اند. اینکه در بسیاری از اوقات، تلاش برای حفظ بقاء آنها را به وادی جرم و جنایت سوق داده است.اینکه وجود فشارهای جامعوی، فرصتهای فروبسته فردی و اجتماعی، عدم وجود بسترهای تقویتکننده مهارتهای مربوط به سبک زندگی، خلع نظارتهای فردی یا جمعی مناسب در گزینش رفنارهای ناهمنوا بسیار تأثیرگذار است. ایشان یکی از مؤلفههای مهّم و محرک در بروز جامعهستیزی را بکارگیری فنون توجیه سازی قلمداد نمودند. مؤلفهای که منجر به شکلگیری سطحی از رضایتمندی در مجرمان پس از ارتکاب جرم میشود .
ایشان، به تبیین این واقعیت پرداختند که چگونه نیروهای اجتماعی (خانواده، دوستان، فرهنگ، شرایط محیطی، فقر و...) میتوانند در ساخت یک هویت مجرمانه مؤثر واقع گردند. درنهایت، دکتر مظفر درپرتوی رویکردهای نظری، داده بنیان و توصیفهای کیفی به ترسیم مسیری پرداختند که تأثیر تجربههای زیسته بر پویایی و تحول کششهای مجرمانه را در رابطه با مهین قدیری و کلثوم اکبری روایت مینمود و بر روندی که مشتمل بر مجموعهای از عوامل موجدخطر در جریان زندگی این دو مرتکب سریالی و برای ترغیبشان به سمت ارتکاب جنایتهای متعدد بودند، تمرکز داشتند.
در ادامه نشست و در بخش سوم، دکتر شادی عظیم زاده با اتخاذ رویکردی جرمشناختی و مبتنی بر یافتههای پدیدارشناسی، روند تأثیرپذیری عاملان این جنایتها و اصرار بر آن را محصول مسیری قلمداد نمودند که از دو پرسش بنیادی ناشی میشود ؛ چرا و چگونه برخی افراد به حیطه جنایت روی میآورند؟ آیا مرتکبان قتلهای سریالی از وجوه متمایزی نسبت به افراد دیگر برخوردارند؟ ایشان، پاسخ به این قبیل پرسشها را نیازمند انجام مطالعات تحلیلمحوری دانستندکه در رابطه با بسترهای موجد جنایت صورت میپذیرند مانند؛ توجه به طول زمان و جریان زندگی مجرمان، تمرکز بر توالی نقشها، فرصتها، محدودیتها و وقایعی که در برهههای مختلف سنی بر آنها واقعشده است و شرححال زندگیشان را از تولد تا مرگ تشکیل میدهند.تمرکز بر اینکه مهین قدیری و کلثوم اکبری در کجا و به چه نحوی زندگی نموده اند، چه فعالیتی را انجام داده اند، چه چیز را مشاهده کرده اند، چه الگوی رفتاری را آموخته اند و چطور نظارتشدهاند. توجه بر اینکه؛ آنها تا چه میزان دیدهها و آموختههایشان را تکرار نموده اند، آیا ترس از دست دادن شخص یا دلبستگی خاصی را در زندگی خویش دارند. درواقع، تمرکز بر روند تکاملی رفتارها در بستر زمان، میتواند مبین زمینههای پویای هدایت این دو قاتل سریالی باشد. فرآیندی که سیر ورود آنها به ورطه جنایت را دراثنای جریان اجتماعی شدنشان و با تأکید بر متغیرهایی چون؛ سن، کیفیت یادگیری، میزان، شدت و عمق معاشرت، الگوبرداری، ابزارهای ناکارآمد نظارتی و فقدان یا تضعیف تعلقخاطرهایی جستجو میکند که ورود به مسیرهای مجرمانه، مانایی در آنها و رسیدن بهنوعی بلوغ جنایی را به نحوی واقعبینانه و از منظر این دو ابرمجرم به تصویر میکشد.